از غصه یمن می سوزم...

احساسم تاب نمی آورد و می سراید...

شعری برای یمن... هدیه ناچیز من به برادرانم در یمن...

به آن پدران و مادران داغدار...


بسم الله...

منت گذار بر سر ما، یک نفس، بخوان

باری برای بلبل اندر قفس، بخوان


فریاد تازه کن، بسرا نغمه جهاد

یک دم برای آتش تند هوس، بخوان


هر لحظه شعله ای بکشد گوشه ی جهان

بهر رهایی یمن از خار و خس، بخوان


تکبیر گو، حماسه سرا، مشت را ببند

محکم بکوب بر مگس بوالهوس، بخوان


شمشیر ذوالفقار علی را صدا بزن

یاری بگیر و از لب فریاد رس، بخوان


پرواز کن، ببر دل ما را از این دیار

با دشمن پلید، حدیث، از طبس بخوان


هان ای رژیم غاصب و کودک کش یهود!

بشنو صدای ناله و بانگ جرس بخوان


شعر از ح.شریفی