اغیار متوجه تغییری در من شده اند... از دیروز مرا با تعجب می نگرند...

نمی دانم که طوفان نگاهت خانه ی دل آنها را هم خراب کرده است یا نه؟ اما اشقیا دلی ندارند که بخواهد خراب شود ... سراسر لجن زار است و شوره زار...



عزمم را جزم کردم و بین دوراهی سعادت و شقاوت حسین را انتخاب کرده ام.... آری حسین جان! تو را از بین دوراهی عقل و عشق برگزیدم...

از غفلت سپاه شیطان استفاده کردم و به سوی تو گریختم... ای پناهگاه گریختگان... اباعبدلله! من نه از سپاه یزید که از لشکر نفسم گریختم و حال، ذلیلانه در برابرت و با افتخار و عزت در برابر نفسم ایستاده ام...

آری ... به عینه دیدم که سعادت و شقاوت در لحظه ای قابل تعویض است. و تاریخ گواهی خواهد داد که ...(من) سعادتمند حسین شد(م)...

صلی الله علیک یا سبط النبی الرحمه...