«الحمدلله الذی هدینا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدینا الله...»

جای همه خالی...

شبی... با شهید گمنام سپری شد...

با او یا بدون او!...

این دیگر بر می گردد به دل تک تک حاضران که با شهید بودند یا نه...

برای چه آمده بودیم؟!... به آنچه می خواستیم رسیدیم؟!... به چه قیمتی؟!...

*این ها سوال هایی است که بعد از هر کار باید از خود بپرسیم* ...و ما هم از خود و از حاضرین می پرسیم

هرکس به خودش جواب بدهد چون(خودمانی) با خودمان که دیگر رودربایستی نداریم

ان شاءالله که با «او» بوده ایم...


اما شرح ما وقع...
«مردم منتظر بودند ببینند چه می شود و بچه های جوان هیئت شهدای گمنام چه برایشان تدارک دیده اند... .
عده ای درکنار مزار شهید گمنامی که همه این مراسم به افتخار او برگزار می شد... قهرمان همیشه جاوید تاریخ این سرزمین...
عده ای در جلو سن منتظر سخنران و مداح و...


و عده ای نیز در تکاپوی هرچه بهتر برگزار شدن مراسم تجلیل از یک قهرمان...

(رفقا!!! ای کاش شما بودید در مراسم تشییع میزبان این قهرمانان، اول شهید گمنامی که هنوز هم قبرش مخفی است... اصلا چرا تشییع؟!... اگر در دفاع از او در کوچه های مدینه بودید که دیگر کار به تشییع نمی کشید...)

ابتدای مراسم بازمانده ای از دیار شهدا به روایت گری پرداخت... حاج اکبر احسن زاده خاطراتش با شهدا را با ما مرور کرد...


بعد از او، همسنگر دیگر شهیدان، حاج حمیدشاهمیرزائی ما را با نوای آسمانی اش پرواز داد و سپس همسنگر امروز شهدا، مداح جوان و انقلابی، علی اصغر حق پناه ما را به اوج برد...




و در نهایت نیز حجت الاسلام سید محمدرضا رضی بهابادی(رزمنده جبهه جهاد اقتصادی) با روشن گری های خود جبهه امروز انقلاب را برای ما روشن ساخت و جنگ فرهنگ و اقتصاد و فناوری را به ما گوش زد کرد و نقشه جنگ را تبیین کرد...



این ها بخشی از آن پذیرایی بود که شهید گمنام برای ما تدارک دیده بود و ما از سفره پربرکت اشک و بصیرتش سیراب شدیم
آری ما کاری نکردیم... ما خود نیز میهمان بودیم... میهمان سفره حضرت زهرا(سلام الله علیها) که برای فرزند گمنامش گسترانده بود...»
ما سینه زدیم، بی صدا باریدند
ازهرچه که دم زدیم، آنها دیدند
مـا مـدعیـــان صـف اول بـودیـم
از آخـر مجلس شهدا را چـیدنـد