وارد خانه شدیم، مادر و پدر شهیدان سروری با رویی باز به استقبال ما آمدند.

 وقتی دوستان از خاطرات شهیدش پرسیدند این گونه شروع کرد که به نوبه خودخیلی برای من جالب بود ،ایشان میگفت:" قبل از پیروزی انقلاب یک روز پسرم (علی اکبر) آمد وگفت:مادر، آیا تو برای انقلاب ودر تایید آقای خمینی کاری کرده ای؟ من چیزی را برایش گفتم که هنوز نگفته بودم ، گفتم :آن زمانی که تو به دنیا آمده بودی مریضی سختی داشتی که دکتر ها جوابت کرده بودند. یکی از بستگان به ما گفت بهتر است بروید قم ودست به دامان بی بی حضرت معصومه "سلام الله علیه "بشوید، من وپدرت عازم قم شدیم وقتی وارد حرم شدیم دیدیم یکی از روحانیون در مسجد فریاد میزند من احساس خطر میکنم، ای قم ،ای اصفهان، ای تهران، من احساس خطر میکنم به داد اسلام برسید ..... من از یکی پرسیدم این عالم کیست که این گونه صدای وا اسلاما سرداده؟ گفتند این آقای خمینی است که مورد تایید علماست، اورا پرچم دار دین کرده اند.  در همان لحظه که این را گفتم پسرم گفت: مادر در اون روز من پای صحبت های امام خمینی بودم پس من هم از جمله کسانی هستم که امام گفته سربازان من در گهواره ها هستند"  .

حرفهای ما ادامه پیداکرد.

مادر شهید میگفت :"در همان ایام قبل از انقلاب پسرم هر شب  دوستانش را در خانه  جمع می کرد وجلسات شبانه داشتند ومن هم جلو درخانه برایشان نگهبانی میدادم تا اگر خبری شد آنها را از راه پشت بام  فراری دهم.  خیلی فعالیت میکرد ودرد انقلاب روز و شب برایش نگذاشته بود.

یادم می آید که یک بار با تن وبدن سیاه شده به خانه آمد وقتی گفتم چی شده؟ گفت: زمین خوردم. ولی یکی از دوستانش می گفت که معلم به ما گفت انشا بنویسید و او از فضای حاکم بر کشور نوشته بود، از اینکه همه چیزمان امریکایی شده، اقتصادمان، فرهنگمان ....

که برده بودنش دفتر وحسابی کتکش زده بودند وبه اوگفته بودند دیگر حق نداری تا پایان سال انشا بنویسی."

برادر شهید وقتی از احوالات شهید گفت فقط به این نکته اشاره کرد که :"برادرم خیلی معلومات عمومی بالایی داشت هرچند سنی نداشت وتازه دیپلم گرفته بود ولی اشراف زیادی به مسائل سیاسی داشت  ومیگفت تمام دنیا مستعمره کشور های استکباری هستند که مهم ترین انها آمریکاست ومی گفت همین آمریکا هم مستعمره است مستعمره گروه سلطه که منظورش لابی های صهیونیستی است.

یک بار که عکس گنبد زرد قدس را دید به من گفت: این عکسهاهم ساخته دست صهیونیستها است تا افکار عمومی را منحرف کند مسجد اصلی گنبدش سبز رنگ است ،این عکس قبه الصخره است

وقتی جنگ شروع شد جزواولین کسانی بود که به گروه شهید چمران پیوست.

چون منطقه آران وبیدگل  ونوش آباد هنوز سپاه وبسیج نداشت با چند تن از دوستانش  رفتن سپاه قم واز آنجا اعزام شدند

وقتی رفته بودند سوسنگرد ارتشی ها در مورد دادن سلاح به نیروهای داو طلب ومردمی(بسیجی )کم لطفی کرده بودند که او ودوستانش هم قسم شدند که برای به دست آوردن سلاح وارد ارتش بشوند، چون وقت سربازیش هم رسیده بود خیلی سریع کارشان انجام شد و وارد ارتش شدند.

وقتی حصر آبادان وپیام تاریخی امام را شنیداز فرمانده اش بسختی اجازه گرفته وخودش را به آبادن رساند ودر آزاد سازی کمک دیگر هم سنگرانش شد."

 افتخار دیگر این خانواده، شهید رضا سروری است که شاید مهمترین علت حضور ما در این خانه پر خیر و برکت بود. این شهید پیرو راه برادر بزرگتر خود و به سفارش ایشان که گفته بودند: بعد از من تو نباید سلاح مرا زمین بگذاری، راهی جبهه های نبرد شده و در عملیات بیت المقدس ۵ در منطقه مریوان و در سن ۲۰ سالگی به فیض عظیم شهادت نائل گردید ولی جسم مطهرش هرگز به سوی خانه برنگشت.

نکته جالبی که در زندگی نامه شهید به چشم می خورد، این است که تولد ایشان در ۱۹ رمضان بوده و خبر شهادت ایشان نیز در ۲۱ رمضان به خانواده اش می رسد.

نوشته: به قلم سید مهدی طباطبایی