اولین بار که اسم او را شنیدم، گفتند: شهردار شهر شده است...
درهمان زمان  یک روز در جلسه ای حضورداشتم که یکی از همرزمانش به دلیل بدگویی که در جمع برای اوشد، مجبور شد از صفای باطن این مرد بگوید تا شاید کسی که تهمت زد از حرفش پشیمان شود.


میگفت: در همان سالهای دفاع مقدس ودر فصل زمستان  ودرآن شدت سرما در منطقه جنگی غرب که بودیم خیلی برایمان سخت بود برویم و در آن هوای سرد وضو بگیریم ونماز ظهر و عصرمان را بخوانیم ولی این بزرگوار برای نماز صبح می رفت و در همان هوای سرد با آبی که قسمتی از آن یخ زده بود وضو میگرفت ونماز صبحش را میخواند... بگذریم ...
واما آخرین باری که حرفی از این بزرگوار شنیدم گفتند: از سوریه برگشته ودوستان به دیدنش میروند.

از مسول دیدار های هیئت خواستم که برنامه دیدار اعضای هیئت را با این بزرگوار مهیا کند.
اولش نمی دانستیم که مجروح  شده  ولی وقتی رسیدیم منزل خدمت این عزیز متوجه شدیم...


خلاصه کنم...بعد از سرسلامتی دادن شروع کرد از حضورش در سوریه برایمان گفتن و از روز 12فروردین از حمید قاسمپور بچه آباده که تازه دو ماه بودنامزد کرده بود و به این بزرگوار گفته بود: 18فروردین برای مراسم استقبال از پدر و مادرش که از کربلا ونجف بر می گردند به ایران وشهر خود خواهد رفت. میگفت سر حرفش ماند. 18فروردین به ایران بازگشت اما با پیکری غرق در خون و با سینه ای که قلبی درآن وجود نداشت میگفت داعشی ها سینه این شهید را پاره کرده وقلبش را بیرون کشیده بودند.
بعد هم شروع کرد از سختی این جنگ گفت.
میگفت: روز سیزده فروردین  یکی از بچه های فاطمیون آمد وگفت فرمانده فشنگ نداریم ماندم که جوابش را چگونه بدهم! داعشی ها در پنجاه متری ما بودند وامکان رسیدن مهمات به ما خیلی بعید  بود چون درگیری شدت بالایی پیدا کرده بود.خیلی از نیروها عقب نشینی کرده بودند، بیش از چند نفر نمانده بودند وهمین چند نفر با مهمات ناچیزی خط را نگه داشتند ومقاومت کردند.
میگفت واقعااز خدا شهادت را میخواستم نه اینکه به آرزویم برسم  و از فیض رفیع شهادت بهرمند شوم برای این بود که دیگر نمیتوانستم  این همه سختی وکمبود امکانات و نیرو راتحمل کنم بچه ها جلوی چشممان پرپر میشدند ونمی شد کاری کرد واین مرا رنج میداد.
میگفت من بچه جنگم ولی این جنگ چیز دیگریست.
در طول  یک ساعت ونیمی که برای ما صحبت کرد، چند بار این نکته را تکرار کرد که اگر بچهای مذاکره کننده کمی در برابر زیاده خواهی های جبهه استکبار جدی تر وقوی تر عمل کنند از سختی جنگ در محور مقاومت کاسته میشود ولی متاسفانه وزارت خارجه روی کرد دیگری دارد.
امکانات ومهمات پیش کش در موضوع مسائل سیاسی و دیپلماتیک محور مقاومت ضعیف عمل میشود و این موضوع مارا نگران میکند.

و در آخر صحبت ما با این شهردار رزمنده این است:

جناب شهردار عزیز، ما به نمایندگی از مردم این سرزمین در برابر زحمات و جانفشانیهایتان از شما سپاسگزاریم و از خداوند میخواهیم در برابر نا ملایمتی های دوست و دشمن به شما صبر دهد و پیروزی نهایی در صحنه نبرد حق علیه باطل را به شما و همرزمانتان عنایت فرماید...