این روزها حال و هوای جنگ در سوریه فرق کرده است و در حالیکه جوانان شیعه مشتاقانه برای دفاع از حریم ائمه و اسلام مبارزه می کنند و به شهادت میرسند گروهی از اهل تسنن هم مشتاقانه در گردانی به نام نبویون پا به پای این جوانان به دفاع از اهل بیت پیامبر و اسلام میپردازند.
در دیداری که با یکی از فرماندهان مجروح مدافع حرم داشتیم از جوانی سنی که سخت مشتاق شهادت بود شنیدیم.
سلمان آن جوانی است که همراه پدرش رسول برجسته کسب و کارشان را رها میکنند و راهی سوریه میشوند. او فقط چند متر با پدرش در خط مقدم جبهه مقاومت فاصله داشت که ترکش خمپاره به او اصابت کرد و به فیض شهادت رسید.
در ادامه میتوانید مصاحبه خبرگزاری تسنیم با پدر این شهید را مشاهده کنید...
سلمان نمونهای ناب از جوانی است که در روزگاری که کسی را یارا، جسارت و شهامت مقاومت در برابر تکفیریها نیست، سرزمین خود را رها میکند و برای دفاع از اسلام به سرزمین دیگری میرود. هر چه قدر فتنهها و بلایا عجیبتر شده است، تراز قهرمانان عصر جدید هم ارتقا یافته است. سلمان نمونهای عجیب از یک جوان مسلمان اهل سنت است که آرمانگراییاش چنان اوج گرفته که از تمام نمونه های قبل از خود پیشی گرفته و هیچ فکر و تحلیلی به راحتی توان درک و هضم انگیزه او برای عزیمت به میدان نبردی که شهره به چیز دیگری بوده است را ندارد. شاید «بصیرت» برای او که در غبارآلودهترین فضای رسانهای محاصره شده بود، بزرگترین شاخص باشد که عمق فتنه را شناخته و بی تفاوت به همه قضاوتهای عامی برای حضانت از حقیقت اسلام جان خود را فدا میکند. پرداخت به او و بررسی پدیده یک قهرمان اهل سنت با نام «شهید سلمان برجسته» به ظرفیتی بسیار بسیار فراتر از این امکان مختصر نیاز دارد.
اکنون گفتوگو با رسول برجسته پدر شهید سلمان برجسته را در ادامه میخوانید:
تسنیم: چند فرزند دارید؟
بعد از شهادت سلمان حالا فقط یک پسر هفت ساله و چهار دختر دارم.
تسنیم: سلمان ازدواج کرده بود؟
نه هنوز، او مجرد بود. دنبال این بودیم که مقدمات ازدواجش را فراهم کنیم. فرماندهمان در محور عملیاتی سوریه وقتی فهمید سلمان مجرد است، به او گفت که انشاءالله برگردد و ازدواج کند. قسمت اینطور بود که او در راه اسلام شهید شود.
سلمان به من گفت: «من جوانم و از تو زرنگتر هستم، تو بمان پیرمرد!»
تسنیم: از سلمان برایمان بگویید. چند سالش بود؟ چه کار میکرد؟
سلمان 22 ساله بود. در بندرعباس و شیراز و شهرهای دیگر کارگری میکرد و کمک خرج خانواده بود. به او گفتم:«تو بمان و کنار خانواده باش، من میروم»، اما سلمان میگفت: «من جوانم و از تو زرنگتر هستم، تو بمان پیرمرد!». قبول نکرد. میخواست او هم رزمنده اسلام باشد. بالاخره باهم رفتیم. ما یک نگاه مشترک به این حضور داشتیم: اگر در جنگ بر دشمن غلبه کنیم که پیروزیم و اگر شهید شویم باز هم پیروزیم.
در دمشق مزار بیبی زینب را زیارت کردم؛ ما اهل بیت رسول الله(ص) را دوست داریم
تسنیم: چه شد که به سوریه رفتید؟
در شهرداری بِنت مشغول به کار بودم که متوجه شدم میشود گروهی داوطلبانه برای دفاع از اسلام به سوریه میروند. از شهرداری استعفا داده و به عشق اسلام وارد دستههای رزمندگان شدم.
از بخش بِنت به فَنّوج و از آنجا به زاهدان رفتیم و پس از آن راهی سوریه شدیم. ابتدا به دمشق رفتیم و مزار بی بی زینب(سلام الله علیها) را زیارت کردیم. این زیارت قسمت هرکسی نمیشود. ما اولاد رسول الله(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان را دوست داریم.
در راه اسلام جهاد کردیم و هدف دیگری نداشتیم.
تسنیم: همرزمان شما چه کسانی بودند؟
همرزمان ما دوستان اهل سنتمان بودند که با هم اعزام شده بودیم. علاوه بر آن رزمندگان شیعه نیز در کنار ما بودند و باهم در خط مقدم میجنگیدیم. شیعیان افغانستانی، عراقی و سوری در کنارمان بودند.
شیعه و سنی در کنارهم مقابل داعش جنگیدیم
تسنیم: رفتار رزمندگان شیعه در مواجهه با شما چگونه بود؟ این اولین بار در ماجرای سوریه است که آنها کنار اهل سنتِ ایران مقابل داعش ایستادهاند.
همه با هم عملیات میکردیم. شیعه و سنی برادر و متحدیم و مقابل داعش میجنگیم. فتوحاتی هم داشتیم تا اینکه به کمین داعش خوردیم. داعش ضد اسلام است، شیعه و سنی ندارد.
داعش به سنی و شیعه رحم نمیکند/شیعیان تکریممان کردند
تسنیم: همرزمانتان میدانستند که شما اهل سنت هستید؟ نپرسیدند که اینجا چکار میکنید؟
بله میدانستند. ما برای جهاد در راه اسلام رفتیم. داعش به سنی و شیعه رحم نمیکند. همرزمان شیعه از حضورمان خوشحال شدند و تکریممان کردند.
تسنیم: چه شد که تصمیم گرفتید به سوریه بروید؟
در جمع دوستان به ما گفتند: میخواهیم به سوریه برویم، شما هم میآیید؟ ما هم گفتیم: جانمان فدای اسلام. حاضریم جانمان را برای اسلام قربانی کنیم. ما جهاد میکنیم.
آنجا بودم و دیدم، داعشیها نه مسلمانند نه اهل سنت/مسلمان ماشه اسلحه در دهان بچه نمیچکاند
تسنیم: هیچ شک و شبههای نسبت به ماجرای سوریه نداشتید؟ برخی میگویند که آنجا جنگ مسلمانکشی است.
برخی گفتند داعشیها اهل سنتند و نباید با آنها جنگید اما آنها مسلمان نیستند. ما آنجا بودیم و دیدیم. مسلمان ماشه اسلحهاش را در دهان کودک شش ساله نمیچکاند. آنجا وطن سوریهاست اما چرا سر آنها در وطنشان بریده میشود؟ چرا فرزندان و ناموس سوریها آنجا به حراج گذاشته میشوند؟ جبهه مقابل ما در سوریه هیچ مسلمانی نداشت. این را مطمئن هستم. ما تا پیروزی دست از جهاد نمیکشیم.
خانواده و فرزندانم هنوز حال خوبی ندارند. من مشتاق جهادم اما آنها میگویند که پسر بزرگمان شهید شده و بعد از من کسی را ندارند. فعلا باید کنار خانواده باشم اما دست از جهاد نمیکشم.
مولویهای اهل سنت با من تماس میگیرند و میگویند: «سلمان شهید اسلام است»
تسنیم: حضور شما به عنوان رزمندگان ایرانی اهل سنت در سوریه یک اتفاق تازه و تقریباً باورنکردنی است. نزدیکان، بستگان و دوستان اهل سنت شما چه واکنشی نسبت به این انتخابتان داشتند؟
مولویها و برادران اهل سنتمان از این اقدام حمایت کردند. این روزها مولویهای سنت با من تماس میگیرند و میگویند: «سلمان شهید اسلام است. پسرت در بهشت است». من از حضور در این جهاد ناراضی نیستم و خوشحالم. بقیه نیز همین نگاه را دارند.
ما از مرگ نمیترسیم. موقع ثبتنام این حرف را به سایر جوانان گفتم که اگر نیایید باز من میروم.
من رزمنده دوران دفاع مقدس هستم
تسنیم: سلمان خیلی زود از میان شما رفت.او سن و سالی نداشت.
من رزمنده دوران دفاع مقدس هستم. آن موقع هم کسانی بودند که جوانانشان را در خانه پنهان میکردند تا نکند به منطقه اعزام شوند و تیر و ترکشی به آنها بخورد. همان سالها میدیدیم که مثلا پنج سال از جنگ گذشته بود اما هنوز آن جوان گوشه خانه پنهان شده بود. جوانهای مردم در منطقه عملیاتی میجنگیدند اما ناگهان میدیدیم که جوانهای خانه نشین مثلا در یک سانحه تصادف کشته میشدند. اجل، کاری به انتخاب ما آدمها ندارد. قسمت و مقدر آدمها کاری به این چیزها ندارد.
از اول انقلاب رزمنده بودم و خودم را برای شهادت آماده کردم
از اول انقلاب رزمنده و جانفدا بودم و از همان موقع خودم را برای شهادت آماده کردهام. آن روزها توفیق نشد و حالا بعد از سالها دوباره این فرصت پیش آمده تا در میدان حق و باطل برای اسلام بجنگم. این جهاد تا پیروزی ادامه دارد. من از شهادت سلمان ناراحت نیستم. خدا قسمت همهمان کند تا اینطور بشهادت برسیم.
برای اسلام قربانی دادهام و پیش خدا سربلندم؛ شهید زنده است
گریه نمیکنم. پسرم شهید شده و جایش در بهشت است. چرا باید گریه کنم؟ برای اسلام قربانی دادهام و پیش خدا سربلندم. شهید زنده است. خدا در قرآن میگوید که :«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
عزیزجان! من برای پول نرفتم. سلمان چقدر میارزد؟
تسنیم: عدهای میگویند که برخی بخاطر پول به سوریه میروند.
سلمان چقدر میارزد؟ او را چقدر باید بفروشم تا بتوانم جواب مادرش را بدهم؟ عزیزجان! من بخاطر پول نرفتم. برای اسلام رفتم. حتی کارم را در بِنت رها کردم و رفتم. اینجا پول داشتم، چه نیازی به پول دیگر داشتم؟ بگذارید شایعه کنند که بخاطر پول رفتهایم اما ما برای پیروزی اسلام رفتیم. الله بالای سر ماست و همه چیز را میداند. ما برای جهاد و شهادت رفتیم و حالا سلمان را فدا کردهایم. پول و روزی را خدا میرساند.
تسنیم: به جوانان دیگر شهر هم توصیه میکنید که در این جهاد همراهتان باشند؟
بله به آنها هم میگویم. جای همه ما زیر زمین است و چه چیزی بالاتر از شهادت است؟